خـــلوت ^ـــ^ دل

حـــرف دل یـــک غـــریبه

خـــلوت ^ـــ^ دل

حـــرف دل یـــک غـــریبه

گذری به جو بحرین

بسم رب المهدی  

عجل الله تعالی فرجه الشریف  

 

سلام سلام سلام  

خوبید ؟... 

امیدوارم که همه دوستان خوب باشن ومن را از دعای خیرشون محروم نکرده باشن .... 

از خیلی وقت به روز نکردم گفتم درست نیست باید به روز کنم  

اخه میدونید چیه دوستایی ما که امتحان داشتن خانم ها هم درسخون به من که نرفتن که یک ساعت مونده به امتحان بخونن   

خلاصه این دوهفته رو نتونستیم جایی بریم تنهای هم که حال نمیده ... 

ولی تصمیم گرفتم که به روز کنم  ....  

خب گفتم درباره چی بگم.. .........ام.........ام........ام  

بعد گفتم درباره جمعیت بحرین بگم وچه جور ادم های هستند توی بحرین ....... 

خب میگن توی کشو های عربی بیشترین درصد شیعه توی بحرین ... 

بعد رئیس این کشور به ذهنش یچیزی میرسه ومیگه چرا باید شیعه اینجا زیاد بشه  البته این حرکت از طرف امریکا بود ....خب اینجام که دست امریکاست خب باید هر چی میگه باید عملی بشه .... 

خلاصه میگن هر کسی خواست از اجانب شناسنامه بحرینی بهش میدن البته با شرط شروط  

اگه از طرف یه بحرینی یکی اومد بهش  جنسیه بحرینی ندن ولی از یکی دیگه به راحتی بدن البته بگم به ایرانی هااااا نمیدن به این راحتی امریکاست دیگه .... 

خب کم کم درصد شیعه ها در بحرین داره کم میشه  

خب میدونید اگه بخوایم تقسیم کنیم بحرینی ها رو با اجانب  

 

خب اگه بگیم  

بحرینی هاااااا 20% 

اجانب میشن 40%  

خب حالا بگیم چه جور اجانبی هستند  

خب اگه بگیم هندی که اوه انقدر هستند اینجا که شده هندوستان هر کی بیاد خیال میکن اومد هند  

خب این یکیش  

.................... 

عراقی البته عراقی کم هست کلا عراقی هاااا از بحرین خوششون نمیاد نمیدونم برای چی  الله اعلم یادم باشه اگه یکیشون دیدم ازش بپرسم  

بعد ایرانی خب اکثر از جنوب کشور ایران هستند بوشهر بند عباس ابادان والی اخر البته شیرازی هم هستند ولی خب نگیم بهتر ابروی هر چی ایرانی بردن بگذریم  

یچیزه دیگه  

دوستان صدام هم از عراق اومدن ریختن اینجا  

وقتی صدام کشتن اینجا ماتم گرفته بودن خیلی خنده دار بود   

خب داشتم میگفتم  

یمنی هست اردنی هست لبنانی هست سوری هست امریکای هست چین هست همه جور ادمی اینجا ریخته  

اگه ببینید روز پنجشنبه جمعه رو توی بحرین همش عربستانی ریخته بحرینی ها که بیرون نمیرن توی این دروز  

اخه اینجا خیلی  اذادی هست توی خمر واز این حرفها همشون میان اینجا حسابی به خودشون میرسن میرن  

گربه هاهم میشن 40%  

خب بحرین کشور گربه هام شده  

هر قدم که راه برید توی خیابون هااااااااا 

همش گربه مرده میبیند از بس زیاد هستند همش میرن زیر ماشین هااااا ومیفتن میمیرن  

کشتن مارو تموم نمیشن که  

خلاصه  

گفتیم درباره این هم بنویسم  

بد نیست بدونید  

فعلا تا دیداری دو باره 

  

 

حسینی باشید یاعلی مظلوم علی علی 

اولین نوشته مکان زیارتی صعصعه

بسم رب المهدی

 "عجل الله تعالی فرجه الشریف " 

 

سلام خدمت همگی دوستان .... 

خوب هستید ان شاء الله ؟؟... 

امیدوارم که همگی در صحت وسلامت کامل باشید وهیچ نگرانی نداشته باشید ... 

قرارامروز درباره یکی از یاران امام علی "علیه السلام "بنویسم ... 

به "نام صعصعه ابن صوحان العبدی "... 

مختصری از زندگی یار : 

وی از سادات عبدالقیس و خطیبی بلیغ و عاقل بود. او را شعری است .در نبرد صفین حاضر بود و او را با معاویه مواقفی است .مغیره به امر معاویه وی را از کوفه به جزیره یا به بحرین تبعید کرد و در حدود سال 60 ه' . ق. بدانجا درگذشت . و ابن ندیم او را از خطبای عرب شمرده است وی از بنی عجل و از عبدالقیس و از اصحاب علی است صعصعة از اصحاب امیراالمومنین علیه السلام و از عارفین بحق آن جناب واز بزرگان اهل ایمان است و چندان فصیح و بلیغ بود که امیرالمومنین او را خطیب شحشح گفت و بمهارت در خطب و فصاحت در لسان ثنا فرمود و بقلت موونة و کثرت معونه بستود. شبی که جنازه علی علیه السلام را از کوفه به نجف بردند صعصعة از جمله مشایعت کنندگان بود و چون از کار دفن فارغ شدند وی مشتی از خاک قبر برگرفت و بر سر خود ریخت و گفت پدر و مادرم فدای تو باد مولد تو پاکیزه و صبر تو قوی و جهاد تو عظیم بود و بدانچه آرزو داشتی رسیدی ...سپس بازماندگان آن حضرت را تسلیت گفت .  

این مختصر از زندگی این یار با وفا بود  .. 

روزجمعه ساعت چهار بعد الظهر 19مهر با دوستان راهی مکان زیارتی میشیم ...مزاراین یار ..بحرین -در منطقه ی به نام عسکر واقع شده ... 

در این منطقه کم دیده میشه که شیعه نشین باشه اکثر اهل سنت و وهابیت وجود دارد ... 

کم کم نزدیک این مکان زیارتی میشیم و مزار این یار نزدیک دریاست.. 

 

 

 

 

وارد این مکان مقدس میشیم ...یه حال هوای دیگه ی داشت ادم بیاد خونه ی امام علی "علیه السلام "میفته . 

کم کم نزدیک اذان میشه ...وما منتظر صدای اذان میشیم ولی هیچ صدای نمیاد فقط صدای مساجد سنی ها میاد .. 

ما که هنوز وارد مسجد نشده بودیم وتوی حیاط بودیم صدای مردی میشنویم که اذان میگه ..حسابی حالمون گرفته میشه مسجدی که صدای اذانش شنیده نمیشه    

 

 

وارد مسجد میشیم از در که وارد میشیم دو قبر دیده میشه  

 

  

  قبر نورنی خادم صعصعه

 

          

 

  این عکس هم ظریح نورانی این یار هست   

 

  

 

 

 

  این هم بنای خارجی مزار یار است  

خب بعد ازاینجا با دوستان رفتیم دم دریا چون داداش عزیز من هم با ما بود وگفتیم بره یخورده شاد بشه چون لب دریا پارک کوچیکی بود   

 

بعد نزدیک اونجا یه مسجدی بود برای اهل سنت   

نماز عشاء رو که خوندن ما هنوزاونجا بودیم که یه وهابی از  طرف ما رد میشه یکی از دوستان اسم اقا امام علی رو میبره  اول نمیشنوه بعد با همدیگه یصدا میگن  هر چی من میگفتم دیوونه بازی  در نیارید مگه حالیشون میشه  

خلاصه این وهابی میشنوه وبه ما یه نگاهی میکنه که نزدیک بود  بیاد ما رو بکشه واز طرف ما میره ولی چند دقیقه نمیگذره که باز با ماشینش میاد وشیشه ی ماشینش میاره پاین وباز به ما یه نگاهی میکن این دوستان ما هم که انقدر پرو هستند بهش میگن هاااااااااا چیه نگاه داره  

خلاصه این روز ما هم اینجوری تموم میشه  

منتظر مطلب بعدی من باشید  

حسینی باشید یاعلی مظلوم علی علی

مختصر از زندگی خلوت دل

سلام ...سلام ... 

خوبید ؟...امیدوارم که باشید ؟... 

خیلی دیر به روز کردم ولی جمعه ها رو رفتیم با دوستان ...   

همینطور که قول دادم در ارسالی قبلی قرار از خودم بگم ... 

در سال 1368به دنیا اومدم در ماه اسفند در روز دهم ...در بیمارستان حضرت زهراء سلام الله علیها در استان قم .... 

در سه ماهگی وهفت روز همه جای ایران غمگین بود وسیاه پوش ...در اون روز مامان داشت من ساکت میکرد از بس گریه میکردم وداشت TVرو نگاه میکرد خبر درد ناکی رو میشنوه اونهم رحلت امام خمینی (ره)...     

کم کم بزرگ شدم ودختر خیلی شیطونی بودم تو یک جا بند نمیشد ... 

یک روزی از روزها که داشتیم ناهار میخوردیم مثل ادم ها نمینشستم وبخورم دور سفره میچرخیدم ومامان به من ناهار میداد همینطور که داشتم میچرخیدم پارچ ابی هم کنار سفره بود مثل اون پارچ قدیمی که سرشون خیلی تیز بود ...بابا همیشه به من میگفت بشین دختر ومن همین جور لجبازی میکردم از بس چرخیدم سرم گیج میره  ومیفتم روی این پارچ وابروی مبارک من از نصف پاره میشه وکلی خون میاد .. 

ودر روزهای دیگه که یه داداش هم برای من میارن با هم میرم بازی میکنیم توی حیاط باز میفتم وزبون پاره میشه ومن میبرن بیمارستان وبرای اولین بار وارد اتاق عمل میشم چقدر ترسناک بودهااا   اخه قبل از من هم یه مریضی بود از اتاق عمل زنده بیرون نیومده بود ... 

این خلاصه کوچیکی من بود نتیجه میگیرم  

که خیلی لجباز بود وحرف کسی رو نمیشنیدم خیلی زور میگفتم خیلی شیطون بودم ... 

بزرگتر وبزگتر میشم میشم تا میرسم تا 15سالگی دختر ساکت وخجالتی وبیشتر تنهایی دوست داشت وباید رشته مورد علاقش انتخاب میکرد ... 

اول فکر میکنه ومیگه توی این دنیا همش دکتر ومهندس ریخته برای چی برم بعد فکر میکنه معلم بشه بیشتر که فکر میکن میگه من حوصله بچه ها رو ندارم وشلوغ کاریشون ... 

تا وقتی با یکی دیدار میکنه ودرباره رشته ی طراحی ودوخت براش میگه وچون هنر رو دوست داره وارد این رشته میشه وبعد ازاون سفره بحرینش به وجود میاد وحسابی حالش گرفته    میشه چون بحرین اصلا دوست نداره ... 

دیگه باید کم کم خاطرهاش جمع کن بزاره رو دوشش وبا خودش ببره بحرین ... 

 جدای از ایران وقم براش سخت بود ولی باید میرفت .. 

خداحافظی میکن و میرسه به بحرین ...  

وتصمیم میگره که درباره بحرین بنویسه که شاید براش قشنگ بشه  

از بعد از این ارسال برنامه های که با دوستان رفتیم رو مینویسم ...  

حسینی باشید یاعلی مظلوم  

علی علی

اولین نوشته دور از وطن

بسم رب الاولیاء والمقربین  

 

سلااااااااااااااااااااااام  

خوبید ؟... 

خوشید ؟... 

سلامتید ؟... 

خوش میگذره؟... 

هیچ نگرانی که ندارید .....خداراشکر ... 

امیدوارم که خوب باشید ..خوش  و خرم باشید...وخبرهای خوبی بهتون رسیده باشه .... 

غم غصه واز این حرفها نداشته باشید . 

با موضوع جدید این وبلاگ افتتاح میکنم اومیدوارم که خوشتون بیاد واز مطالبش استفاده کنید ... 

گل یاس هستم 19ساله قبلا اهل قم بودم ... 

تا 15سالگی ایران -قم بودم ... 

ولی حالا در کشوری دیگری هستم ... 

به اسم :بحرین  

قرار در این وبلاگ درباره بحرین ومردمانش وتاریخی که داشته بنویسم ... 

بابا نترسید کسل کننده نیست ...خیلی جالب از من گفتن بود دیگه ... 

کسی هم مجبور نیست بیاد وبخونه  "شوخی کردم "... 

هر کی اومد خوشحال میشم ..  

مهمون حبیب خداست ..مگه میشه بیرونش بکنم !!!! 

هر کی اومد خوشحال میشم ... 

حالا یخورده درباره وبلاگ بنویسم : 

ان شاء الله قرار با عده ی از دوستان عصرهای جمعه بریم جاهای دیدنی وزیارتی "بحرین" وهر جایی رو که دیدن کردیم در این وبلاگ مینویسم .... 

فعلا تا اینجاش داشته  باشید تا بعد ... 

در ارسالی بعد درباره خودم مینویسم چی شد که اومدیم بحرین ... 

ودر اخر از برادر گرامی "محمد ابراهیمی "تشکر میکنم خیلی به زحمت افتادن "براشون ارزوی موفقیت میکنم در همه مراحل زندگیشون "  

حسینی باشید یاعلی مظلوم  

علی علی