بسم الله الرحمن الرحیم
حسی عجیبیست روزها تکرار میشود دلتنگی ها شروع میشود ....
دلم برایتان تنگ شده است ....برای فریادها ....برای مقاومت کردن ها ....
دلم برای پرواز کردن ها تنگ شده است ....برای لبخندهاتون تنگ شده ....
برای ساده و پاک بودن دلهاتون تنگ شده .....کاش میشد از این قفس ازاد شد ....
دلم برای بودن در کنارتان تنگ شده است .... دلم برای شنیدن صدای الله کبر تنگ شده است ...
دلم برای بوی غربتت تنگ شده ....دلم برای مظلومیتهات تنگ شده ....
سالروز شهادتت هم گذشت
دلم برایت تنگ شده است .....
. . یجری فی دمنآ برکآن .. لن ننسىـآ أحمد فرحآن . .
تنها ترین بودم ولی ، بغضی در این جانم نبود
نشکستم این سکوت دل،تا در تنم جانم نبود
فریاد گشتم بعد از آن ، از کوه ها هم دور تر
چون موج در دریای دور ، چون ابر در آن دور دست
آتش شدم در جان و باز ، در ظاهرم همچون نسیم
آرام همچون روح گل ، رقصان به مانند نسیم
پرواز یک پروانه را ، در خواب دیدم بارها
اکنون چو پروانه به دشت ، می گردم اکنون سال ها
در خاک سرد رفته است ، این جسم بیمار و ضعیف
در اوج و بالا رفته است ، این روح آرام و لطیف
تنها ترین بودم ولی ، اکنون رها در آسمان
آزاد در دور زمان ، تنها تر اما شادمان