تنها ترین بودم ولی ، بغضی در این جانم نبود
نشکستم این سکوت دل،تا در تنم جانم نبود
فریاد گشتم بعد از آن ، از کوه ها هم دور تر
چون موج در دریای دور ، چون ابر در آن دور دست
آتش شدم در جان و باز ، در ظاهرم همچون نسیم
آرام همچون روح گل ، رقصان به مانند نسیم
پرواز یک پروانه را ، در خواب دیدم بارها
اکنون چو پروانه به دشت ، می گردم اکنون سال ها
در خاک سرد رفته است ، این جسم بیمار و ضعیف
در اوج و بالا رفته است ، این روح آرام و لطیف
تنها ترین بودم ولی ، اکنون رها در آسمان
آزاد در دور زمان ، تنها تر اما شادمان
انگار همین دیروز بود ...
که دلم هوای حرمت کرده بود و دلتنگ گنبد طلائیت شده بود.....
انگار همین دیروز بود ...
که خودم را برای دیدارت آماده میکردم .....
انگار همین دیروز بود ....
که اذن دخول حرمت را میخواندم ....
انگار همین دیروز بود ....
که چشمانم ضریح نورانیت را تماشا میکرد و اشک میریخت ....
انگار همین دیروز بود....
که صدای مناجات امیر المومنین و دعای عهد را در حرمت میشنیدم ....
انگار همین دیروز بود ....
که به کبوترهای حرمت حسودیم میشد ......
انگار همین دیروز بود ....
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روزیست که دلم هوای حرمت کرده است ....
هوای اقامت در حرمت کرده است ...
باز دلم برای کبوترهای حرمت تنگ شده است ....
دلم برای غروب جمعه هایت تنگ شده است
دلم برای شروق افتابی که در کنار نورت کم می اورد تنگ شده است ....
چند روزیست دلم هوای دیدنت را کرده است ...
دیدنت را از خدا خواستم و حال جوابم را گرفتم ....
باز کرم کردی و بنده گناه کارت را به بهشت مشهدت دعوت کرده ای ....
نمیدانم با چه زبانی شکر کنم ارزو داشتم که در محرم حسینت در هیئتش باشم ....
ولی دعوت نشدم ...
وحال آغاز ماه صفرت مرا به مشهد الرضا دعوت کردی ممنوننتم ....
در اخر نمیدانم شکر کنم یا.....
نمیدانستم که جواب نفرینهایم را به این سرعت میدهی .....
حال میخواهم بسوزی و اتش بگیری ...
دوست داشتم داغ فرزندانت را ببینی ....
ولی این دردی که به سراغت امده بیشتر از این چیزهاست ...
حال که زائر امام هستم برایت دعا میکنم که هدایت شوی ...
هرچند میدانم انقدر غرق سیاهی شده ای که دیگر نوری را نمیبینی ....
ولی برایت دعا میکنم ...
دوستان من را ببخشید اگه خدای نکرده بدی در حقتان کردم و یا بی احترامی کردم
حلال کنید
ان شاء الله در مشهد الرضا دعا گوی همه شما بزرگوارن هستم
وممنون از لطفی که نسبت به من داشتید
و از حظورتون در این کلبه ی حقیرانه ممنونم
تا دهفته ی دیگر
خدانگهدار .....
پرستوها چرا پرواز کردید
جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنکه دلداری ندارند
خداحافظ،برای تو رهایی
برای من فقط درد جدایی
خداحافظ،برای تو چه آسان
ولی قلبم ز واژهاش چه سوزان
خداحافظ
خداحافظ طلوعم
خداحافظ غروبم
خداحافظ توی ای تنها امیدم
خداحافظ توی ای تنها امیدم
سلام
خیلی وقت دوست داشتم نوشته هام اینجابنویسم ولی نمیشد ...
امروز اومدم
وقتی شد که نوشته هام بنویسم
راستش چند ماه پیش دفتر شعرم که باز کردم به یکی از شعرام رسیدم
برای چند سال پیش بود
یادم رفته بود که این شعر نوشتم
هر چند شاید اشکالاتی داشته باشه
چون نه ادبیات خوندم
و
نه اصول نوشتن شعر را
شعر براتون مینویسم تا تجدید خاطره بشه
خلاصه
ببخشید اگه بد نوشتم
شاعر نیستم
..............................................................................
دل من غصه نخور
این دیگه تقدیر تو
که همیشه تنها باشی
دلت از غصه بمیره
اره،اون بر نمیگرده
تو دیگه تنهای تنها
وسط این همه مردم
دیگه نباید دل ببندی
قصه عاشقا همین
یه روزی باید جداشن
هر کدوم برن به راهی
که دیگه نوری نداره
اره این یه اشتباه
که دل بدی به عشقت
همه عشقای عالم
همشونخواب و خیالن
یه وقتی جدی نگیری
یه روزی میزاره میره